جنگ سایبری به بهانة بستر ارتباط جمعی نوین
قدرت های هژمونیک تلاش دارند تا از طریق قدرت رسانه، سلطة نرم را بر سایر مناطق جهان، که دشمن تلقی می شوند، ایجاد نمایند. با توجه به اینکه روش های جنگ نرم متنوع اند، یکی از برجسته ترین جنبه های آن، استفاده از رسانه ها برای «جنگ رسانه ای» است.
در این راستا مقام معظم رهبری(مد) می فرماید: «امروز مهم ترین ابزار جنگ بین قدرت ها در دنیا، رسانه است و امروز حتی قدرت های بزرگ هم با رسانه دارند کار می کنند. امروز تأثیر رسانه ها و تلویزیون ها و هنرها و این شبکه های عظیم اطلاع رسانی و... از سلاح و از موشک و از بمب اتم بیشتر است. امروز دنیا، یک چنین دنیایی است. روز به روز هم دارند این میدان را گسترش می دهند... امروز آرایش رسانه ای و فرهنگی که در مقابل جمهوری اسلامی قرار دارد، بسیار آرایش پیچیده، متنوع، متکثر، کارآمد و فنی و پیشرفته است».[1]
جنگ نرم شامل هرگونه اقدام روانی رسانه ای است که بدون درگیری نظامی، رقیب را به انفعال یا شکست وامی دارد. قدرت های هژمونیک تلاش دارند تا از طریق قدرت رسانه، سلطة نرم را بر سایر مناطق جهان، که دشمن تلقی می شوند، ایجاد نمایند. با توجه به اینکه روش های جنگ نرم متنوع اند، یکی از برجسته ترین جنبه های آن استفاده از رسانه ها برای «جنگ رسانه ای» است.
پت ویور، مدیر شبکة ان بی سی، در دهة 1950 م. پیشنهاد ایجاد یک شبکة بین المللی فرستنده های تلویزیونی را مطرح کرد و خواستار نصب 10000 تلویزیون در اماکن عمومی جهان برای گسترش ارزش های آمریکایی شد. هرچند این ایده هرگز به مرحلة اجرا نرسید، اما به جای آن به دلیل بازار گستردة تولیدات تلویزیونی، توانست آمریکا را به بزرگ ترین صادرکنندة برنامه های تلویزیونی جهان و یک قدرت هژمونیک تبدیل کند.
چه چیز می تواند انگیزة اصلی این ایده باشد؟! برای یافتن پاسخ این سؤال نیاز است کمی به عقب برگردیم؛ درست جایی که آمریکایی ها در طی دوران جنگ سرد، به علت اهمیت نقش سیاست های فرهنگی در پیروزی در جبهة سیاسی جنگ سرد، درگیر نوعی جنگ نرم یا به بیان ساندرز «جنگ سرد فرهنگی با شوروی» بوده اند. این جنگ از همان آغاز حضور نیروهای آمریکا و شوروی در آلمان در سال 1945 م. به تدریج شکل گرفت و تا فروپاشی شوروی ادامه یافت. در این جنگ، تلویزیون یک ابزار غیرقابل جایگزین برای دستیابی به قدرت بیشتر و در نهایت پیروزی بر رقیب بود.
تلویزیون از اواخر دهة 1940 م. به عنوان یک رسانة توده، جای پای خود را در فضای دوران جنگ سرد پیدا کرد. از همان آغاز، آمریکا از تلویزیون به عنوان یک سلاح ایدئولوژیک برای گسترش ارزش های لیبرال و حامی سرمایه داری بهره گرفت. پت ویور نیز در جهت ایفای نقشی برجسته توسط آمریکا در گسترش تلویزیون جهانی پیشنهاد فوق را مطرح کرد.
واژة جنگ نرم امروزه در سطح وسیع و گسترده ای وارد قلمروی مطالعات جامعه شناسی سیاسی و روابط بین الملل شده است؛ به گونه ای که تهدیدی جدی برای جوامع مختلف خصوصاً کشورهایی نظیر ایران محسوب می شود. جنگ نرم در حقیقت شامل هرگونه اقدام روانی و تبلیغاتی رسانه ای است که جامعة هدف یا گروه هدف را نشانه می گیرد و بدون درگیری نظامی و گشوده شدن آتش، رقیب را به انفعال یا شکست وا می دارد. بنیادی ترین تعریف از «جنگ رسانه ای»، تضعیف کشور هدف و بهره گیری از توان و ظرفیت رسانه ها (اعم از مطبوعات، خبرگزاری ها، رادیوها، تلویزیون، اینترنت و اصول تبلیغات) به منظور دفاع از منافع ملی است. جنگ رسانه ای تنها جنگی است که حتی در شرایط صلح نیز بین کشورها به صورت غیررسمی ادامه دارد و هر کشوری از حداکثر توان خود برای پیشبرد اهداف سیاسی خویش، با استفاده از رسانه ها، بهره گیری می کند. جنگ رسانه ای، جنگ بدون خونریزی، جنگ آرام و جنگ بهداشتی و تمیز تلقی می شود.
امروزه غرب به رهبری ایالات متحدة آمریکا، به عنوان یک قدرت هژمونیک و با تجربة جنگ نرم با کمونیست ها، با استفاده از فن آوری رسانه به یک هژمونی رسانه ای علیه اسلام دست زده است. تأسیس شبکه های رادیویی و تلویزیونی ماهواره ای متنوع برای اقلیت مخاطبان در هر جای جهان را باید در همین سلسله جریان ارزیابی کرد.
اما آیا ابزار آمریکا برای این هژمونی رسانه ای تنها به تلویزیون محدود می شود؟! در بحث ارتباطات و ابزارهای وسایل ارتباطات جمعی، در دوره ای، متخصصان علوم ارتباطات بر این باور بودند که «رسانه همان پیام است».
در واقع، این پیام بود که هدفش معطوف به رسانه بود. تحقیقات ویژه در تاریخ نشان می دهد که به تعداد جوامع بشری، روش و ترفندهای متفاوت برای تکثیر و انتشار پیام وجود دارد و این شیوه ها را می شود از میان تاریخ و فرهنگ آن ها به دست آورد. امروزه پیشرفت فن آوری راه را برای برقراری ارتباط هموارتر کرده است.
در تقسیم بندی دوران های مختلف تاریخ، اندیشمندان هر دوره ای را متناظر با یک نوع وسیلة ارتباط جمعی می دانند؛ به گونه ای که ظهور رادیو و ورود آن به خانه ها و جریان ارتباطی جهان، مصادف بود با تغییر و تحولی در این عرصه. طبق نظریة جان دیمیک با عنوان نظریة «نقش مناسب»، رسانه ها همانند الگوی تنازع بقای موجودات زنده در طبیعت دارای اکولوژی یا بوم شناسی هستند.
امروزه این سخن مک لوهان که «رسانه همان پیام است» به «پیام همان رسانه است» تغییر پیدا کرده است. اینترنت توانایی هایی را برای درهم آمیختن رسانه ها فراهم کرده است که مک لوهان ـ گرچه در پیش بینی تأثیر رسانه های جهانی موضعی رادیکال داشت ـ نمی توانست حتی تصورش را هم بکند. برخی معتقدند که تا پایان سال 2012 دیگر تلویزیون به عنوان مهم ترین ابزار در انتقال پیام شناخته نمی شود و وسایل ارتباط جمعی جدیدتری جای آن را خواهند گرفت. در واقع، اینترنت و فضای مجازی امروزه نه به عنوان یک وسیله، بلکه به عنوان بستری متشکل از وسایل ارتباطی جمعی جدیدتری در حال رشد هستند. امکان رفع نیازهای روزانه با برقراری ارتباط از طریق اینترنت آن هم به شیوه های مختلف مانند حضور در گروه های مجازی، شبکه های اجتماعی، رایانامه ها، چت های گروهی و خصوصی، آر اس اس ها و... نشان از این تغییر دارند.
بررسی ملزومات این تغییر بستر ارتباطی در آینده ای نزدیک و شناخت درست مخاطب در این تعامل مهم به نظر می رسد.
حال با توجه به مقدمه ای که بیان شد، این سؤال مطرح می شود که کارکرد اینترنت و در معنای عام «فضای مجازی» برای پیشبرد اهداف این هژمونی چیست؟! راه رهاییِ مخاطب از این انحصار و هژمونی رسانه ای چیست؟!
پل لوینسون، استاد ارتباطات و مطالعات رسانه ای دانشگاه فوردهام نیویورک، در مقاله ای با عنوان «جدیدتر از رسانه های خیلی جدید»، با اشاره به سرعت اعجاب انگیز تطور رسانه ها در این دوران، می گوید: «در این نظام های ارتباطی، مصرف کنندگان به تولیدکنندگان تبدیل شده اند و آثارشان به طور رایگان در دسترس همه قرار می گیرد»؛ یعنی در رسانه های جدید مخاطب دارای نقشی فعال است.
او در ادامه، به ریزش خوانندگان و بیننده های روزنامه ها و برنامه های خبری تلویزیونی اشاره می کند و به طور مثال، می گوید: «نیویورک تایمز در پایان سال 2009 نیروهای خود را تعدیل کرد. شبکه های خبری در مجموع 15 میلیون مخاطب را به خود جذب کرده اند، در حالی که این میزان در دهة 1970 م. بیش از 55 میلیون بیننده بود». اما آیا این بدان معنی است که مردم امروزه کمتر مطلع هستند؟!
درست برعکس، مردم امروزه از هر زمان دیگری بیشتر مطلع هستند؛ چرا که می توانند به سرعت اخبار به روزشده را در هر جایی که هستند، از طریق بستر فضای مجازی، دریافت کنند و از آن طرف هم قدرت فناوری های اطلاعاتی جدید نظیر شبکه های اجتماعی (توییتر، فیس بوک، گوگل پلاس و...) و شبکه های اشتراک ویدئو (یوتیوب) به هر فردی اجازه می دهد که هرگاه در بطن یک رویداد قرار داشت، به سرعت خبرها و تصاویر آن رویداد را برای همة جهان ارسال کند.
اما یک نکته و یک سؤال مهم در این بین وجود دارد. نکتة اول نقشِ مخاطب به عنوان تولیدکننده است، نه مصرف کنندة پیامِ رسانه و سؤال دوم آیا در این جریان آزاد اطلاعاتی به همان سهولتی که به هر فردی این امکان را می دهد تا پیام خود را منتشر کند، این امکان برای فردی با دیدگاهی مخالف دیدگاه گردانندگان آن فضا وجود دارد؟!
در مورد نکتة اول، والتر بنیامین (1892 تا 1940) نظریه پرداز برجستة دهه های نخست قرن بیستم، در مقالة مشهور خود با نام «هنر در عصر تکثیر مکانیکی»، بیان می کند که فن آوری های مدرن با نزدیک تر کردن اثر هنری (متن) به مخاطب، به تدریج، تمایز میان اصل و کپی (بدل) را از بین برده اند و در این حالت «تمایز میان مؤلف و مخاطب ویژگی اساسی خود را از دست خواهد داد، این تمایز صرفاً جنبة کارکردی خواهد یافت که هر بار روندی متفاوت خواهد داشت. در واقع، مخاطب (خواننده) هر لحظه آماده است تا به مؤلف تبدیل شود».
این مسئله بدین معناست که با از بین رفتن تمایز میان اصل و کپی و به تبع آن یکی شدن مؤلف و مخاطب ـ در ابزار رسانه ـ جنبة زیباشناختی یکه و یگانة اثر تبدیل به پیامی جمعی و وارد ابعاد ایدئولوژیک و سیاسی خواهد شد؛ یعنی همان گونه که یک هنرمند در مقابل دوربین با فریب و شعبده های خود بیننده را محو خود می سازد، نظام سلطه و هژمونی حاکم نیز از این پس قادر خواهد بود تا با استفاده از فناوری و ابزار رسانه، بر اذهان توده غلبه یابد و بدین شکل، با همسوانگاری گفتمان مورد نظر خود با مخاطب، به بازتولید و تکثیر ایدئولوژی نهفته در گفتمان خود بپردازد. بدین شکل نظام سلطه هر چه بیشتر قادر به یکسان سازی مخاطب در قالب مصرف کننده و در نتیجه، قادر به القای نامحسوس ایدئولوژی خود در قالب یک کالای فرهنگی یا یک مد مصرفی به توده خواهد شد.
همان طور که گفته شد، رسانه های مجازی با وسعت اطلاعات و امکانات ویژه برای مخاطب یا همان مصرف کننده، در عین حال با در اختیار گذاشتن ابزار فرامتن، مخاطب یا مصرف کننده را خواسته و ناخواسته تبدیل به تولیدکننده و پدیدآورنده نیز می کنند که ناخودآگاه همسو با ایدئولوژی سیاسی ـ اقتصادی حاکم (نظام سلطه)، آگاهی جمعی کذبی را در یک چرخة ارتباطی مداوم تولید و بازتولید، مصرف می کند و در یک کلام رسانه های مجازی، موجب از بین رفتن آگاهی فردی و آزادی اندیشة او می شود و در نهایت تنها یک گزینه، یعنی ارتباط جمعی کذبی را فراهم می آورند که فرهنگ و اندیشه را هم چون یک کالای فرهنگی، مصرف و در عین حال بازتولید می کند.
سرانجام آنچه از این روند مصرف و بازتولید بر جای می ماند... به مثابة یک کالای مد روز در برابر حقیقتی می باشد که هر روز ـ در این چرخة فناوری ـ کم رنگ تر و بی نشان تر مسخ شده و بی هویت باقی می ماند.
و اما پاسخ سؤال دوم، به نظر می رسد با تبیین نقش واقعی مخاطب، پاسخ سؤال دوم نیز مشخص شده است. برخلاف آنچه پل لوینسون در مقالة خود به عنوان مشخصة اصلی رسانه های جدید، یعنی گشودگی بر همة نظرها و دیدگاه ها، اشاره می کند؛ باید گفت اصولاً ماهیت نشر و پخش اطلاعات گزینشی است. گیلپین می گوید: «رسانه های همگانی از طریق گزینش تصویرها، عنوان ها و سبک هایی که به درون اتاق های نشیمن می فرستند، ایدئولوژی را انتقال و تغییر ماهیت می دهند». برای پاسخ به سؤال فوق، شاید به نظر برسد راه رهایی از این هژمونی رسانه ای فضای مجازی است؛ چرا که فضای مجازی یک سرویس تمرکززدا و پلورال برای همة جامعه است.
اینترنت از آغاز همه گیری در دهة 1990 م. تا کنون مسیر پرفراز و نشیبی را طی کرده است. آزادی و دسترسی به اینترنت دیگر مقوله ای نیست که قابل بحث و نیاز به اثبات داشته باشد، اما این پرسش مطرح می شود که آیا خود اینترنت نیز در دام شرکت های بزرگی چون یاهو، امریکن آنلاین، گوگل و... نیست؟!
پاسخ به این پرسش مثبت است. در اینترنت، پایگاه های پرقدرتی نظیر بی سی دیسنی و ای اس پی ان یکه تازی می کنند و ویکی پدیا آنچه را می خواهد، می داند و آنچه را می داند، می گوید.
در مجموع، هرچند هم اکنون نیز می توان این انتقال نسل از رسانه های سنتی به رسانه های جدید را به وضوح مشاهده کرد، اما در عین حال مهم ترین موضوع این نیست که علت یا مانع پیشرفت و ورود به بستری با قابلیت هایی گسترده تر و متفاوت تر چیست؛ بلکه باید بتوان در این ارتباط چند وجهی توازن را به خوبی رعایت کرد و با آگاهی از این نکته که شبکه های اجتماعی ابزار اصلی آمریکا برای نفوذ بر افکار جهانی است، به سراغ آن ها رفت. مسئلة اصلی این است که فن آوری باید از سازندة خود تبعیت کند، نه اینکه ما تابع فن آوری باشیم و این امر، مستلزم آگاهی بخشی و واکسینه کردن مخاطب است
- ۹۳/۰۳/۲۰
ضمن تبریک به مناسبت فرا رسیدن ولادت آقا امام زمان با مطلبی در مورد شهید محبوب و یک سوال به روزیم.
منتظر شما عزیزان
شاید این جمعه بیاید شاید.....